خانه عناوین مطالب تماس با من

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داندکه دراین دایره سرگردانند

برای تو زنده ام

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داندکه دراین دایره سرگردانند

برای تو زنده ام

روزانه‌ها

همه
  • خط سوم از دوست به یادگار دردی دارم...
  • ...حرفهای
  • جایی به اسم وبلاگ!
  • تمام هستی من آیه تاریکی است که توراتکرارکنان در خود می خواند
  • آداجیو

پیوندها

  • آداجیو
  • تمام هستی من آیه تاریکی است که توراتکرارکنان در خود می خواند
  • جایی به اسم وبلاگ!
  • ...حرفهای

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • شاید سلامی دوباره...
  • باران...
  • ساقیا آمدن عید مبارک بادت...
  • بوی بهار
  • بی تو مهتاب شبی...
  • روح غمگین من!
  • کنکور
  • جشن سده
  • عاشورا
  • دلتنگی
  • یلدا
  • دوستانی برای تمام فصول!
  • درد دل...
  • دوستان خوب...
  • به یاد استاد بزرگ زندگیم آقای مهندس علیزاده...

بایگانی

  • فروردین 1386 3
  • اسفند 1385 4
  • بهمن 1385 2
  • دی 1385 1
  • آذر 1385 4
  • آبان 1385 3
  • مهر 1385 3
  • شهریور 1385 9
  • مرداد 1385 7
  • تیر 1385 2
  • خرداد 1385 1
  • اردیبهشت 1385 9
  • فروردین 1385 12
  • اسفند 1384 9

آمار : 33158 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • شاید سلامی دوباره... سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1386 10:28
    سلام.مدتی است که می خواهم وبلاگ جدیدی برپا کنم و کمی تنوع به این صفحه ساده و بی ریا بدهم...ولی نمی دانم چرا تا بحال موفق به این کار نشده ام.می خواستم با شروع سال نو من هم نو شوم ولی خاطرات خوشی که از این وبلاگ دارم هنوز مرا این جا نگهداشته است و باعث شده است در وبلاگ جدید حتی یک خط هم ننوشته باشم.ولی خب به خاطر دوستان...
  • باران... جمعه 10 فروردین‌ماه سال 1386 00:09
    باران دوست داشتنی ترین هدیه الهی است...صدای شرشر باران زیباترین موسیقی است و بوی خاک باران خورده هیج وقت جذابیت خود را از دست نمی دهد.دوست دارم زیر باران قدم بزنم و خیس خیس شوم.احساس می کنم با قدم زدن زیر باران تمام خاک آلودگی این جسم خاکی از بین می رود و آرام و سبکبار تا عمق آسمان ها را هم می توانم ببینم. آسمان...
  • ساقیا آمدن عید مبارک بادت... چهارشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1386 15:52
    سال تحویل شد...به همین راحتی و من امسال در خواب بودم...خواب های خیلی قشنگی هم می دیدم که اصلا نمی ارزید برای شنیدن چند تا برنامه مزخرف تلویزیون و صدای توپ که همیشه خدا از زمانی که من بچه بودم همین جوری بوده بیدار شوم...فکر کردم تمام سال تحویل ها راکه بیدار بودیم چه گلی به سر خودمان و سال پیش رویمان زدیم که امسال حسرت...
  • بوی بهار سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1385 10:00
    بوی بهار را از ماه ها قبل می توان شنید٬مثل بوی دریا که وقتی وارد شهری ساحلی می شوی از همان ابتدا تورا مجذوب می کند و ناخوداگاه به سمتش کشیده می شوی... بهار پدیده ای است که همه مردم جهان به نوعی با آن خویشاوندی دارند و بهار را نوشدن طبیعت و زندگی خویش می دانند ولی در این میان نوروز نماد ایران باستان است٬یادگاری از...
  • بی تو مهتاب شبی... یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1385 10:51
    صدای پایت آن قدر در ذهنم زنده و جاندار است که تو گویی لحظاتی پیش٬اغواگرانه از این گذر گذشتی و حتی نسیم را متحیر باقی گذاشتی...هنوز صدای خش خش برگ های بیرنگ و روی گریزان از پاییز در زیر گام های استوارت در خاطرم است و هنوز به یاد دارم که مهتاب شبی از این کوچه گذر کردی و مرا در حسرت شبی مهتابی که معطر به عطر قدومت باشد...
  • روح غمگین من! یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1385 10:38
    روح غمگین من!اندکی آرام گیر و به سخنان جسم بی ارزشی که از دیدن اجسام متحرک دوروبرش به ستوه آمده است گوش فرا ده! درست است که تمام دلخوشی هایت را بر باد داده ام و مدت هاست که سرگردانی را بر تحمل این عذاب طاقتفرسا ترجیح داده ای ولی اندکی گوش فرا ده! روح غمگین من!به اطرافیانم بنگر!آنان نیز چون من یا روح هایشان را فراری...
  • کنکور دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1385 14:52
    سلام.کنکور هم تموم شد...بالاخره من هم می تونم طعم آزادی رو بچشم...همه بچه ها راجع به کنکور تو وبلاگشون مطلب نوشته بودن خب منم دلم خواست در این باره چند خطی بنویسم تا بفهمید ما چه ها که نکشیدیم!کاملا همه چیز تراژدی بود٬اون از کارت دادنشون که از شانس بد من دقیقا همون روزی بود که برف میومد و یک صف طویل٬اعلام کم شدن وقت...
  • جشن سده یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1385 21:56
    دهم این ماه روز مهر از ماه بهمن یا وهمن است و تقارن این روز با دهم ماه محرم و روز عاشورا بسیار تامل برانگیز است.جشن سده امسال به خاطر روز عاشورا برگزار نمی شود و چه قدر زیباست که حسین برای زرتشتیان هم نمونه یک انسان آزاده است و آن ها هم در سوگ حسین یکی از بزرگترین جشن هایشان را به فراموشی سپرده اند...جشن سده از زمان...
  • عاشورا یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1385 07:51
    باز هم عاشورا و باز هم حکایت این شکست پیروز...بی شک در طول تاریخ تقابل حق و باطل کم نبوده است ولی چرا حماسه حسین و یارانش بعد از گذشت سالیان سال نه تنها کهنه و قدیمی نشده است بلکه داغ خاندان حسین هر روز و هرسال سنگین تر و عمیق تر می شود؟ از بین شهیدان کربلا که هر یک قرب و منزلتی خاص دارند برای من ابوالفضل (ع) چیز...
  • دلتنگی شنبه 23 دی‌ماه سال 1385 12:33
    سلام.بعد از مدتی طولانی آمده ام تا از تمام کسانی که حتی یادی هم از من نمی کنند تشکر کنم!چه کنم که زندگی بازی های زیادی دارد و ماملزمیم نقش آفرینان بازی های هزار رنگش باشیم...خیلی بد است که مجبور باشی زندگی گذشته ات را برای مدتی تعطیل کنی و مجبور باشی به گونه ای نو زندگی کنی به این امید که شاید در مسیری که به زور می...
  • یلدا پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 11:29
    سلام.امشب شب یلداست...یک شب رویایی٬ شبی زیبا و به یاد ماندنی٬متفاوت از شب های دیگر٬کاش امسال هم شب یلدا مانند سال های بچگیم می شد...شبی که همه دور هم جمع می شدند و فال حافظی می گرفتند و یادی از رسم و رسوم ناب ایرانی می کردند... افسوس که خیلی ها این رسوم را به صندوقچه خاطرات سپرده اند٬ آن قدر مشغله فکری زیاد شده که...
  • دوستانی برای تمام فصول! دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 15:10
    خب باز هم باید مطلبی بنویسم ولی حسابی تنبل شده ام...خیلی وقت است دست به قلم نبرده ام.همین جوری آمده ام نا هر چیزی که به ذهنم می رسد و از مغزم گذر می کند بنویسم.وقتی تمام دلخوشی ها تبدیل به کابوس شده اند٬وقتی دوستان٬کسانی که این همه ازشان تعریف کرده بودی به بهانه های واهی ترکت کنند و به جای این که مایه آرامشت...
  • درد دل... شنبه 11 آذر‌ماه سال 1385 12:16
    سلام.امروز دیگر نیامده ام تا با مطالبی شاید پیش پا افتاده و بی رنگ و رو وقتتان را بگیرم...خوشحالم از این که دوستان خوبی دارم...دوستانی ساده تر و بی آلایش تر از آب روان...دوستان من علف های هرز نیستند...دوستان من هر کدام گلی هستند با رنگ و بوی خاص خود...نمی دانم من چه قدر توانسته ام از رنگ و بو و زیبایی آن ها لذت ببرم و...
  • دوستان خوب... دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1385 11:22
    آیا تا به حال زمینی خشک و بی آب و علف را دیده ای که به واسطه تلاش انسان ها به باغی سرسبز و زیبا تبدیل شود؟دل انسان ها همانند همان زمین خشک و بی علف است و دوستان خوب زارعان و باغبانانی توانا...بعضی از دوستان نهالی کوچک را در این زمین می کارند و بدون توجه به این که یک نونهال نیاز به نگهداری و مراقبت دارد تو را ترک می...
  • به یاد استاد بزرگ زندگیم آقای مهندس علیزاده... یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1385 10:42
    هر وقت انسانی پاک و شریف از روی زمین می رود احساس می کنم بیش از پیش به عذاب الهی و همه گیر خدا نزدیک می شویم...نمی توانم ایشان را جوان ناکام بنامم آیا کامیابی از این بالاتر که بر قله های علم و ادب و اخلاق به تنهایی جا خوش کرده باشی؟! بعضی وقت ها دنیا آنقدر به نظرمان زیبا و باشکوه می آید که حتی به این فکر نمی کنیم که...
  • سیب دندان زده... دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1385 10:22
    تو به من خندیدی و نمی دانستی که من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم... باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سال هاست در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا باغچه کوچک...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 00:41
    هنوز هم که نشسته ای و به من زل زده ای!چقدر باید بگویم دیگر بچه نیستم؟!چقدر بگویم نگاه مظلوم و معصومت در من اثری ندارد؟ گذشت آن زمانی که وقتی جرقه شیطنت در ذهنم زده می شد و برق آن را در چشمانم می دیدی با نگاه نافذت همه نقشه های مرا تا ته می خواندی و آن سکوت معنادارت٬ آن نگاه مهربان و بعضا سرزنش بارت عرق شرم را بر...
  • گلایه چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1385 14:31
    سلام.نمی دانم چگونه می شود از دوستانی که با نظراتشان من را از زندگی بیزارتر می کنند تشکر کنم!هر وقت آمدم جدی مطلبی بنویسم همه به گونه ای مرا به باد تمسخر گرفتند!جالب است که بعضی از دوستان احساس می کنند چون بزرگ شده اند نباید افکار کودکانه داشته باشند و دوستانی مرا متهم می کنند که به خاطر درس خواندن زیاد مخم گلابی زده...
  • دلخوشی... شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 09:05
    سلام.نمی دانم چرا دلم نمی آید از این جا دل بکنم و بروم برای خودم...هنوز وابستگی ها و دلخوشی هایی است که من را به این جا پیوند می دهد...هر چند خیلی وقت است که دیگر برای خودم و خودت چیزی ننوشته ام.هیچ چیز...شده ام مثل خیلی ها که فقط روز راشب می کنند و شب را روز.حتی شرمم می آید بگویم دوستت دارم و هنوز علی رغم تمام دل...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 23:50
    سلام.اصلا نمی دانم چرا بعد از یک مدت تقریبا طولانی برگشته ام.تصمیم گرفته بودم تا زمانی که کسی حرف های مرا نمی فهمد دست به قلم نبرم ولی نمی دانم چه شد که عهدم را شکستم و دوباره برگشتم... این روزها به سختی و به آسانی می گذرند.به سختی چون درس خواندن بعد از مدت مدیدی بازیگوشی بسیار سخت است و به آسانی چون وقتی درست نگاه می...
  • یادی از استاد... جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1385 14:06
    به بهانه اول مهر شصت و ششمین سالروز تولد بزرگمردی که موسیقی اصیل ایرانی را زنده نگهداشته است:استاد محمد رضا شجریان از کودکی با صدای ملکویت انس گرفتم و با آوازهایت زندگی می کردم.شاید عجیب باشد که کودکی به جای حفظ کردن شعرهای بچه گانه و مناسب سن و سالش به تقلید از صدای زیبایت شعرهای حافظ و سعدی و مولانا را از بر کند و...
  • خسته شدم... چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 13:06
    خسته شدم بسکه روزها و شب های یکنواخت را به امید فرا رسیدن روزی جدید شمردم وخبری از آن روز جدید نشد. نمی دانم مگر من منتظر معجزه هستم؟ خسته شدم بسکه گفتم از این روزها و شب ها خسته شدم. خسته شدم بسکه هی در لجنزار دنیا دست و پا زدم و نه تنها نجات نیافتم بلکه بیشتر به سرنوشت شوم همقطارانم نزدیک شدم. روزها و شب ها فقط بر...
  • تموم شد! شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1385 21:10
    خب این پروژه هم تموم شد.مثل بقیه پروژه های زندگی.تنها چیزی که میمونه خاطره هاست.بد نبود.تونستم تا حدی که راضی کننده باشه دفاعمو انجام بدم.ولی به نظر خودم عالی نبود.هنوز بیشتر جا داشت!ولی خب در هر صورت بیستمو گرفتم.دوستام سنگ تموم گذاشتن. وجودشون مایه آرامش من بود...
  • دفاعیه شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1385 09:59
    سلام.امروز روز سرنوشت سازیه.البته واسه من.چون یک ساعت و نیم دیگه باید از پروژم دفاع کنم.نمی دونم پروژه کارشناسی چقدر اهمیت داره.مطمئنا اهمیت زیادی نداره ولی یک کم استرس دارم.می ترسم حاصل این دو ماه کارمو به راحتی بر باد بدم.نمی دونم چرا من این جوریم!یه وقتایی واست شش ساعت تمام در مزایا و معایب چیزی داد سخن می دم ولی...
  • کاش... پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1385 12:36
    نامت همیشه در خاطرم و یادت زیباترین خاطره ای است که از اندوه لحظه های بی تو بودن می کاهد.صدای دلنشین و گیرایت٬ موسیقی دلپذیری است که خالق این اثر کسی جز او نمی تواند باشد و من چه؟! جز یک تماشاگر٬ که محظوظ از این همه بلاهت و فصاحت می شود؟! کاش لحظه های با تو بودن تا آخر دنیا٬ تا زمانیکه هنوز دنیا برپاست ادامه پیدا می...
  • تصمیم گیری چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1385 09:08
    برای تمام کسانی که از تصمیم گیری می هراسند و بدترین شرایط را تحمل می کنند بدون این که دست به ابتکاری جدید در زندگی خود بزنند و معتقدند گذشت زمان همه چیز را درست خواهد نمود... تغییرات در زندگی هر انسانی حادث می شود ولی مهم چگونگی برخورد با این تغییرات و وفق دادن خود با شرایط موجود است. کودکی را تصور کنید که تا به حال...
  • همین جوری... دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1385 12:35
    آدم ها همیج جوری به دنیا می آیند٬ همین جوری بزرگ می شوند ٬همین جوری پیر می شوند و همین جوری هم می میرند...آدم ها متولد می شوند٬بدون هیچ برنامه و هدفی...حتی بزرگترها هم هدفی را در ذهن خود نمی پرورانند و برای این که به قانون طبیعت پشت نکرده باشند و نفرین دنیا را به خود نخریده باشند اشتباه قبلی را با اشتباهات جدید تری...
  • یادمان استاد شهناز شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1385 11:59
    نمی دانم برنامه ای که اخیرا ازصدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شد را دیدید یا نه؟و نمی دانم اصلا علاقه ای به بزرگداشت و یادمان چهره ای ماندگار دارید یا نه! من این مطلب را برای کسانی می نویسم که با شنیدن نام تار صدای دل انگیز تار استاد شهناز در ذهنشان جان می گیرد.بزرگمردی که چندی پیش شاهد برگذاری مراسمی برای سپاس از...
  • تولدت مبارک شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1385 16:57
    سلام.امروز تولد یکی از عزیز ترین کسانی است که در دنیای به این بزرگی دارم.کسی که روز های خوب و پرخاطره ای را با هم گذراندیم و ان شاالله باز هم در کنار هم خواهیم ماند.عزیزم نمی دانم چه جوری خوشحالیم را بابت تولدت ابراز کنم!آخر اگر این روز خجسته و فرخنده نمی بود من از کجا دوستی به مانند تو پیدا می کردم؟!نمی دانم اصلا چه...
  • اندر حکایت مشغولیات این ملت! شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 15:12
    واینک ادامه ماجرا از پست قبل:جایی که به سطح شهر آمدیم و ... همه از پیرو جوان و کودک و حتی مرده های بهشت زهرا !انرژی هسته ای را حق مسلم خودشان می دانند!ولی خداوکیلی از یکیشان بپرس این انرژی هسته ای اصلا چیست و به چه درد می خورد؟!یاد حرف یکی از شهروندان شریف و گرامی افتادم که در مصاحبه تلویزیونی وقتی راجع به انرژی هسته...
  • 69
  • صفحه 1
  • 2
  • 3